یه دختره کور یه دوست پسری داشت که عاشقه اون دختره بود.
 همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم
 
یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده

وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره
بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو
پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت:
مراقب چشمای من باش

 

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.dood2.blogsky.com

سلام
متنه زیبایی بود...اما در مورده همه صادق نیست..
اما باید بهش فکر کرد...

پویا چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:39 ب.ظ http://paraantez.blogsky.com

باور کن که این افسانه است...
روشندلان قبل از گشودن چشم به جهان ظاهری ضمیری زیبا و قشنگ یافته اند زیرا می دانند که این تنها امانتی نزد ماست و موهبت خداوندی است.

باغبون پنج‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 06:04 ب.ظ http://www.pardiseshgh.blogsky.com

دوست عزیز سلام
در بزرگترین شب سال ....بهترین هارا برایت آرزو می کنم... شاد باشی ....

naz سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:01 ق.ظ

hamishe zendegi hamine:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد