مشق می کنم خاطراتم را
دیدن و ندیدن را
شنیدن و نشنیدن را
گفتن و نگفتن را
زخم خوردن و شکستن را
سکوت را و فریادها را
بارها و بارها
و در پایان هر خطی بی قرارتر می شوم از گذشته
هرچند دستانم پرآبله اند اما
ننوشتن نتوانم
که زندگی مشق عشق است و دیگر هیچ
سلام
شعر زیبایی بود...
مخصوصا اینجاش
سکوت را و فریادها را
بارها و بارها
و در پایان هر خطی بی قرارتر می شوم از گذشته