خواب های عجیبی می بینم..
خواب نیلوفر لوند در مرداب
لوند ... ولی اسیر
خواب های عجیبی می بینم..
از آرزو های محال..
مثالش.. دیدن دوباره ات..
دوباره خواهی آمد
قرارمان همان نیمه شب های آرام ِ روی بام
از همان قهقه ها که هرگز به هم ندیده بودیم
تا دوباره کمی ماه زده شویم.
این روزها و شب گردی هایم..
غریب بودند و محال.
نگفتی..
مگر همه آرزوها برای تو بودند؟
که این گونه در شب هایم بی صاحب شده اند؟..
تو دوباره خواهی آمد
شاید در تناسخی دیگر
باز زیر باران...