بیا تا با چشمانی بسته به خانه هم سر بزنیم و با بوسه ای به میهمانی هم برویم. من امشب سیب سرخی در دست دارم و پسته هایی خندان . . . سفره پارچه ای سبز من، همچنان همان گوشه اتاقم پهن است.
چشم به راهت میمانم با چشمانی بسته
تو فقط بیا . . .
من و تو
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 ساعت 10:33 ق.ظ
سلام...
اولا ممنونم بهوب لاگ من سر زدی...
دوما چیزایی که نوشتی خیلی قشنگن...
در آخر هم امیدوارم شاد و موفق و پیروز باشی...
****
فکر کن
زندگی تو آن کتابی است
که باید در مکتب عشق
تعلیم داده شود
پس خاطره ای باش
در یاد دوست
که نقش مهربانی ات
همیشگی و مثال زدنی باشد
*****
:)
سلام عزیز...! مرسی از لطفت...! منم همیشه چشم براه اون می مونم!