بیا تا با چشمانی بسته به خانه هم سر بزنیم و با بوسه ای به میهمانی هم برویم. من امشب سیب سرخی در دست دارم و پسته هایی خندان . . . سفره پارچه ای سبز من، همچنان همان گوشه اتاقم پهن است.

چشم به راهت میمانم با چشمانی بسته

تو فقط بیا . . .

نظرات 2 + ارسال نظر
یگانه دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:20 ب.ظ http://kolbemehrabooni.blogsky.com

سلام...
اولا ممنونم بهوب لاگ من سر زدی...
دوما چیزایی که نوشتی خیلی قشنگن...
در آخر هم امیدوارم شاد و موفق و پیروز باشی...

****
فکر کن
زندگی تو آن کتابی است
که باید در مکتب عشق
تعلیم داده شود
پس خاطره ای باش
در یاد دوست
که نقش مهربانی ات
همیشگی و مثال زدنی باشد

*****
:)

نسرین سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.nasigoli.blogsky.com

سلام عزیز...! مرسی از لطفت...! منم همیشه چشم براه اون می مونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد